دنیای خودمون

ساخت وبلاگ

Post by : Nili5      Date : چهارشنبه سی ام آذر ۱۴۰۱      Time : 12:57

چقدر حرف هست برای گفتن

چه اتفاق های مختلفی که نیفتاده!

از محال بودن تا ممکن شدن..

خدارو شاکرم از بابت شون

فرصت شه ،حسش باشه میام می نویسم

امشب شب یلدا

یه متن مدت هاس نگه داشتم که بفرستم براش واسه شب یلدا

تا ببینیم چی میشه!

دنیای خودمون ...
ما را در سایت دنیای خودمون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nili5 بازدید : 88 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:44

Post by : Nili5      Date : جمعه دوم دی ۱۴۰۱      Time : 16:29 شب ها، صبح می شوند ‌روز ها می گذرند اتفاق ها می آیند و تو می مانی با این حجم از خاطره ها و احساساتی که مانده روی دستت چه کنی ؟!سختی زندگی بر کسی قابل انکار نیست ولی برای آدم های احساسی که برچسب محکم بودن و سرپوش بر روی احساسات خود می گذارند قابل وصف نیست ..!تو لبخند به لب داری حرف می زنی کار می کنی ولی همزمان درونت مثل طوفانی ست که افتاده به جان دریا! همین ده روز که گذشت اندازه یک سال حس و‌خاطره برام به جا گذاشت ..بماند که چقدر محال بود روزی که یک هفته برم یه شهر دیگه برای مربیگری و شد !و بماند که چقدر استرسش رو داشتم و چه طوری شد که بالاخره اجازه داد پدر !یه هفته ای که کلی دلم تنگ میشه براش هنوزم که هنوز از وقتی برگشتم یادشم و قشنگی محبت بچه ها البته ناگفته نماند هر چقدر که حس خوبی از یه سری چیزا گرفتم همونقدر هم شناخت به دست آوردم که کمی به تلخی می زنه ولی خوب باید پذیرفت اصلا یکی از همین درس های بزرگ شدن "پذیرفتن" و " تطبیق "دادن ؛هیچ کس کامل نیست و هرکس سفیدی و سیاهی هایی داره درونش ..تو یه هفته ای که واقعا درکم کردی و هر روز باهام حرف زدی یه جمله ای خوندم قبلا که خیلی خوب بود الان که فکر می کنم میگه که:" کسی که بیشتر از همه بهش نیاز داشتم بهم یاد داد که به هیچ کس نیاز ندارم "تو ارتباطمون خیلی اذیت شدم خیلی درد کشیدم ولی در کنارش بزرگمم کردی . خیلی جاها ترسیدم ولی پا تو دل شرایط گذاشتم که بخش زیادش به خاطر وجود تو بود تو زندگیم !نشدنی هایی انجام دادم که تو باور کسی نمی گنجید ؛ اومدم بگم حتی خودم ! ولی یادم میاد دنیای خودمون ...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای خودمون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nili5 بازدید : 92 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:44

Post by : Nili5      Date : جمعه نهم دی ۱۴۰۱      Time : 15:14 سرکلاس که بودیم یه جا مبحث چرخش های والیبال که بودواقعا گیج شده بودم یه جا، بعد به فاطمه گفته بودم من نفهمیدم اصلانمی دونم چه داستانی به یکی که میگی من نفهمیدم از اونجا به بعد اعتماد به نفسش دو برابر میشه بیشتر نشون میده بلده نمی دونه این طرف یکی بیشتر حس بد و سر خوردگی می گیرهبگذریم ..بعد حین توضیح استاد گفتن که این تمرین رو برای شب انجام بدین بیارین براممن و فاطمه قرار گذاشته بودیم که شب تمرینا رو باهم انجام بدیم که بهتر یاد بگیریم و نکته ای هم هست بگیم بهمبازم همون لحظه که بهش گفتم نفهمیدم گفت اره من بلدم فهمیدم برات توضیح میدمبعد همون لحظه در آورد تمرینا رو جلو چشم من انجام داد برا خودش !!!همینطور مات موندم بهش!!اینم از رفیق !فاطمه خیلی خوبه ها ولی تو اینجور مسائل فهمیدم که باید اصلا توقع و انتظاری نداشتم باشم انگار نه انگار که رفیقیمهمونجا گفتم بیخیال پریسا به خودت تکیه کن خدام هوات رو داره ..خودکار و جزوه رو گذاشتم کنار فقط خوب گوش دادم و فهمیدم و اخرش از رو تابلو عکس گرفتم‌شبم رفتیم خوابگاه همگی که اومدیم انجام بدیم بعد من گفتم زودتر تموم شه که بتونم به تماس تصویریم با میم جانم برسمزودتر از همه انجام دادم خداروشکر!‌اینجاست که میگه بیخیال خلق خدا ، خالق رو بچسب. چشمت رو از زمین بگیر و به آسمون بده .."و البته انگیزه بودن توهمراهی کردنتدرک کردنت‌نشد تصویری اون شب..چون من نرسیدم زودتر وصل شم ولی تو اومده بودی همین برام با ارزش و قوت قلب بود خیلی و بعدش که تا لحظه آخر خوابیدنت حرف زدی باهام ..." اگر از اتفاقی که برا دنیای خودمون ...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای خودمون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nili5 بازدید : 89 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:44